در باره مرحوم دکتر ذوالفقار رهنمای خرمی

ساخت وبلاگ

در وبلاگ باره کلمه وبلاگ مرحوم کلمه وبلاگ دکتر کلمه وبلاگ ذوالفقار کلمه وبلاگ رهنمای کلمه وبلاگ خرمی کلمه

به مناسبت یازدهمین سال درگذشت

وبلاگ دکتر کلمه سید ابوالفضل حسینی – عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری - 13961114

نشریه ی شکوفه های زیتون - بهمن 1396ویژه نامه وبلاگ دکتر کلمه وبلاگ رهنمای کلمه   وبلاگ خرمی کلمه

 

 

وبلاگ دکتر کلمه وبلاگ ذوالفقار کلمه رهنما وبلاگ خرمی کلمه - وبلاگ دکتر کلمه عباس محمدیان –

دکتر سید ابوالفضل حسینی - دکتر سید محمد علوی مقدم -ابهر 1371

 در آستانه ی یازدهمین سال درگذشت برادر دانشمندم وبلاگ مرحوم کلمه دکتر وبلاگ ذوالفقار کلمه وبلاگ رهنمای کلمه وبلاگ خرمی کلمه ، برای دوستانی که قصد نکوداشت آن ادیب فرهیخته را دارند، نکاتی پراکنده می نگارم، باشد که فایدتی برای امروزیان  و آیندگان داشته باشد:

     1-  خبر باور کردنی نمی نمود! شبانگاه روز جمعه بود که برادرم دکتر عباس محمدیان(1)، خواست تا با هم به بیمارستان واسعی سبزوار برویم، که "رهنما در بیمارستان فوت کرده است!".  رفتیم.  خانم عطار (همسر وبلاگ مرحوم کلمه رهنما) هم رسید ولی هنوز از درگذشت رهنما خبر نداشت. آقای عطار، برادر خانم رهنما هم که می دانست، بود. چه می توانستیم کرد؟ هیچ کار مفیدی از کسی برنمی آمد. آن روز رهنما صبحانه نان و کره و مربا می خورد. در طول روز مقداری با "تردمیل" ورزش می کند. بعداز ظهر و ناهار احساس می کند که نیاز دارد فشارش را کنترل کند تاکسی تلفنی می گیرد و به درمانگاه دکتر سهرابی می رود. حالش خیلی بد نبود. به همین خاطر به همراهی خانم، نیازی نمی بیند و تنها می رود. تاکسی در کنار درمانگاه می ماند تا او را برگرداند. نوار قلب که می گیرند به رهنما توصیه می شود که به بیمارستان برود. با همان تاکسی به بیمارستان واسعی می رود، با خانم در ارتباط تلفنی است. خانم می گوید که بیایم. پاسخ می شنود که ضرورت ندارد، چیزی نیست. در بخش اورژانس نوار قلب را نشان می دهد. از سوزش بالای معده شکایت دارد. شربت آلومینیوم برای رفع ترشی معده به ایشان می دهند تا آرام شود! اندکی دراز می کشد تا... و دیگر تمام می کند!  

2-  دکتر محمدیان، دوست، همکار و همسایه ی من، در آن زمان رئیس دانشگاه تربیت معلم سبزوار بود. با رهنما و من، از قبل از انقلاب آشنا بود. خانه ی من از سمت غرب همسایه  ی دیوار بدیوار محمدیان و از سمت جنوب دیوار بدیوار رهنما بود و رابطه مان هم از این نزدیکتر. در محیط دانشگاه نیز همکاری و صمیمیت در بهترین حالت بود. این ها را گفتم تا پیگیری های بعدی را یاد آور شوم. سوال این بود که چرا بیماری که با پای خود به بیمارستان آمده و مشخصا وضع نوار قلبی اش را نشان می دهد ( احتمالا نوار قلبی دیگری هم از ایشان در اورژانس گرفته باشند)، به بخش مراقبت های ویژه منتقل نشود؟ چرا سوزش ناشی از قلب را با شربت ضد ترشی ساکت کنند؟ و همانجا بی تفاوت از کنارش بگذرند و روی تخت  رهایش کنند؟ تا با جسد بی جانش مواجه شوند!

من خود یک سال پیشتر (سال 1384)عمل جراحی قلب باز(بای پس) انجام داده بودم. پزشکان متخصص قلب می گویند هر دردی که درقفسه ی سینه، دستها و فک پایین وجود داشت، ابتدا به قلب مشکوک شوید، مگر عکس آن ثابت شود.

مرگ رهنما   به شکل فوق باعث شد که دکتر محمدیان( به عنوان رئیس دانشگاه تربیت معلم سبزوار ) نامه ای به ریاست دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی سبزوار نوشت و از کوتاهی های مسولان وقت در بیمارستان واسعی انتقاد نمود.

 

 

     3- چند روز بعد که وبلاگ مرحوم کلمه پدرم را پیش آقای دکتر شوریده یزدی ( متخصص گوش و حلق و بینی) که در آن ایام ریاست بیمارستان را برعهده داشت برده بودم، نامه ی انتقادی دکتر محمدیان را نشانم داد و گله مند بود. گفتم:  شما   می دانید چه شخصیت بزرگی از دست رفته است؟! می دانید که جامعه، از استادی در اوج پختگی اش محروم شده است؟ بی مسوولیتی همکارانتان در اورژانس، قابل دفاع نیست. او را که وضع مشخصی داشته روی تخت رها کرده بودند. شاید رهنما اشتباه کرده که قضیه را ساده فرض کرده و تنها رفته بود، اما این از مسوولیت کادر بیمارستان نمی کاهد.

     4-  رهنما در روبار به دنیا آمده بود، در ناز  و نعمت بزرگ نشده بود. خودساخته بود و اعتماد به نفس بالایی داشت. از سال 1354 در دانشگاه فردوسی مشهد دوره ی  لیسانس ادبیات فارسی را آغاز کرد. در دوره ی دانشجویی با خانم عطار همکلاسی اش که سبزواری بود، آشنا شد . این آشنایی منتهی به ازدواج آنها شد. من هم دانشجوی ورودی سال 1354 در رشته ی زیست شناسی بودم  و همدوره ی رهنما، ولی در دانشکده علوم دانشگاه فردوسی. در جریان مطالعه و مبارزه بود که با هم آشنا شدیم. شاید مطالعه ی کتاب ها و شنیدن نوار های شریعتی – آن هم در آن فضای گسترش ادبیات و فرهنگ مارکسیستی موجود در محیط های روشنفکری -  در نزدیک شدن ما نقش زیادی داشت. سبزواری بودن شریعتی، خود به خود، انتظار سطح بالاتری را از امثال بنده ایجاب می کرد. چیزی بهتر از آثار شریعتی در اختیار نبود، که آن هم با مخفی کاری و خطر دستگیری و محرومیت ها همراه بود. سال های خاصی در تاریخ کشور ما بود. شریعتی قبلا در همین دانشگاه ( وهمین دانشکده ی ادبیات مشهد) تدریس داشت، اما آن روز ها و سال ها در تهران در زندان بود.  کتاب ها و نوار های شریعتی، پنهان از چشم ساواک ( سازمان اطلاعات و امنیت کشور)  در بین دانشجویان مبارز و آگاهان جامعه دست بدست می گشت. درآن سال ها اکثر آگاهان جامعه ی ایرانی فقط از دکتر علی شریعتی  به "دکتر" یاد می کردند. این موضوع چند دهه ادامه داشته است.  جامعه شناس بودن دکتر نوعی تقدس به جامعه شناسی بخشیده بود که جاذبه پیدا کرده بود. "دکتر" الگو شده بود. رهنما هم ، ادبیات می خواند، در سخن  و راه زندگی و مبارزه از شریعتی تاثیر پذیرفته بود و خود از درک و فهم اجتماعی- سیاسی و قدرت  ذهن و زبان پویا بهره مند بود. در دوره ی دانشجویی اهل تجزیه و تحلیل امور سیاسی و اجتماعی بود.  در کتاب "شریعتی در اسناد ساواک - جلد سوم – ص 199 " نام رهنما و شهرام کافی و دوستان دیگری از دانشکده ی ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در جریان حوادث پس از اعلام درگذشت دکتر شریعتی آمده است که نشان از شناخته شدن ایشان از طرف ساواک  بود و ممکن بود در صورت تسلط رژیم بر اوضاع، دچار مشکلاتی شود. (تصویر ضمیمه) ارادت و تاثیر پذیری رهنما از دکتر شریعتی بعد ها هم ادامه داشت. در 29 خرداد ماه سال 1372 مراسم " سمینار شریعتی و احیا تفکر دینی" با حضور وبلاگ رهنمای کلمه وبلاگ خرمی کلمه ، امان پور و این جانب (حسینی ) در سالن اداره ی ارشاد سبزوار برگزار شد. (تصویر ضمیمه).  رهنما نگاه انتقادی قوی داشت.

 

 

 

5-  مطالعه ی تاریخ معاصر ایران، از او کسی ساخته بود که مشاوری قوی درامور اجتماعی، سیاسی، آموزش و پرورش و دانشگاه ها بود. سالهای حدود 1370 تا 73 ، گاه بنده، دکتر سید جواد حسینی و ایشان در دبیرستان ها با دانش آموزان صحبت می کردیم و به پرسش هایشان پاسخ می دادیم.  مدتی نیز در هسته ی مشاوره ی آموزش و پرورش از راهنمایی ایشان استفاده ی شد.  رابطه ام با ایشان فارغ از تعارفات بود و گاه که ممکن بود برای سخنرانیهایم از ایشان نظر می خواستم. می گفت:" ابوالفضل! باز داری اذیت می کنی!". می گفتم: " نه. اکثر ادبیاتی ها خوب، حرف می زنند، ولی حرف خوب، نمی زنند! و من سعی می کنم که حرف خوب بزنم!"

با نسل جوان می توانست ارتباط برقرار کند. دکتر سید حسن علم الهدایی و دکتر محمدیان – رئیسان دانشگاه تربیت معلم سبزوار- این توان ایشان را شناخته بودند که او را مشاور دانشجویی خود  قرار دادند.

 

 

6- درمورد دیدگاه های سیاسی اش به دو مورد از دوره ی دانشجویی ( اواخر دهه 50)  و دهه ی70 اشاره می کنم:

الف- پس از انقلاب و باز گشایی دانشگاه ها که گروه های متعدد در دانشگاه ها نماینده و تشکل دانشجویی داشتند، رهنما سخنگوی جنبش مسلمانان مبارز بود.  جنبش مسلمانان مبارز به دبیر کلی دکتر حبیب الله پیمان تشکلی با مشی معتدل بود. دکتر پیمان مورد قبول بزرگان انقلاب بود و عضو شورای انقلاب شد. دیدگاه های انتقادی این جریان بر انحصار طلبی ها و شیوه های تند روانه و تحجر مذهبی  از آنان مشی اعتدالی را به نمایش گذاشت. من عضو شورای انجمن حرکت اسلامی دانشجویان و مسوول این تشکل دانشجویی در دانشکده علوم بودم. رابطه ی خوبی بین او و سایر تشکل ها برقرار بود.

ب- روزهای تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری سال1376 بود و من در سبزوار مسوول ستاد سید محمد خاتمی بودم.  رهنما در این راه همراه ما بود. شبی که برنامه ی نیم ساعته ی تبلیغاتی آقای خاتمی پخش شد، صبح به من گفت که " این نیم ساعت فیلم مستند خاتمی، در ایران انقلاب می کند"! و منظورش این بود که سرنوشت انتخابات را عوض می کند.  آن نیم ساعت چهره ای صمیمی، اخلاقی و اندیشمندانه از خاتمی به نمایش گذاشت.نیم ساعتی که صدا وسیما حق دخل وتصرف در آن را نداشت.   در انتخابات دوم خرداد 1376 همه در و دیوار می گفت که نظر موثران بر انتخابات ( وبه تعبیری که بعدا وضع کردند: مهندسان انتخابات!) در آوردن ناطق نوری از صندوق است. داستان ها ی واقعی و افسانه ای در آن انتخابات وجود داشت که تبلیغات صدا وسیما (کارناوال عصر عاشورا)، نشریه ی یا لثارات الحسین ( انصار حزب الله) ، سیاهکاری های روزنامه ی کیهان و  فعالیت های سعید امامی و... واقعیت های آن روزگار بود. نقش نیروهای جنی هم که غیر قابل بیان اند!  هنوز پس از بیست سال خوشحالی اش را از انتخاب خاتمی فراموش نمی کنم.

 از بیان دیدگاه های قبل و بعد از انقلاب رهنما می توان سلیقه ی فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی او را شناخت. او یک خط امامی اوایل انقلاب و اصلاح طلب متفکر و تحلیلگر دهه ی آخر عمرش بود. در تحلیل مسائل اجتماعی به زمینه های تاریخی توجه داشت.

 7- وبلاگ مرحوم کلمه رهنما ذوق ادبی بالایی داشت. روان شعر می گفت. دانش تخصصی اش در ادبیات بسیار عالی بود. متاسفانه زود رفت. اگر می بود مقالات و کتاب های زیادی از ایشان به جا می ماند. یک نمونه از کتاب های ایشان  " گستره دستور پژوهی زبان فارسی در ایران و شبه قاره " است ( تصویر )

 روانش شاد و خاطره اش گرامی باد! 

 

  

امان پور = حسینی = وبلاگ رهنمای کلمه خرمی در سمینار شریعتی و احیا تفکر دینی

29 خرداد - 1372

 

 

زندگی نامه ی مختصر مرحوم استاد دکتر وبلاگ ذوالفقار کلمه رهنمای خرمی

به قلم دکتر سید ابوالفضل حسینی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

  از رودبار آمده بود، جوانی خوش قریحه و خوش استعداد. در سال 1354 دیپلم ریاضی گرفته بود ولی رشته ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد را انتخاب کرده بود. به تحصیل عشق می ورزید. دوران ستم شاهی او را به وادی مبارزات اسلامی کشاند. مطالعه ی آثار شریعتی او را در مقابل اندیشه های ضد اسلامی، عمق و ژرفا می داد و رهبری امام خمینی(ره) به زندگی اجتماعی و سیاسی اش جهت می بخشید. در دانشگاه ازدواج کرد. به هیچ کاری جز معلمی، فکر نمی کرد. پس ازاخذ لیسانس، دبیر آموزش و پرورش شد. با زحمت فراوان ضمن تدریس، دوره فوق لیسانس را در تهران ،در حال رفت و آمد به پایان رساند. از ابتدای تاسیس دانشگاه تربیت معلم سبزوار، همکاری اش را با آن شروع کرد. علاوه بر تدریس در دانشگاه، به عنوان مشاوری دلسوز برای ریاست دانشگاه بود. از آموزش و پرورش به دانشگاه منتقل شد. پس از چند سال تدریس، دوره ی دکترای ادبیات فارسی را در دانشگاه شیراز شروع کرد. در ضمن تحصیل دوره ی دکترا، مدتی را در پاکستان و هندوستان بود و با کوله باری از تجربه، به کشور بازگشت. پس از اخذ مدرک دکترا، در سمت عضو هیات علمی و استادیار دانشگاه،کارش را ازسر گرفت. درآزمونی که برای اعزام اساتید ادبیات به خارج برگزار شد، برای شبه قاره هند برگزیده شد. با توجه شایستگی ها و روحیه ی تحقیقاتی اش، به ریاست کتابخانه ی دانشگاه انتخاب شد و ناباورانه در آستانه ی عاشورای حسینی، مرغ جانش از قفس تن، پرواز کرد. همسرش (خانم عطار)، دبیر ادبیات فارسی است. دو دختر و یک پسر از او به یادگار باقی مانده اند. مرحوم دکتر وبلاگ ذوالفقار کلمه رهنمای خرمی، در علم و تقوا برجسته بود و در فهم و درک ممتاز. در حوزه ی ادبیات فارسی، استادی محقق و پر تلاش بود. در فهم دین و اعتقاد به اسلام محمدی و تشیع علوی، شاخص بود و در مسائل اجتماعی و سیاسی کم نظیر. در امور فرهنگی و تربیتی صاحب نظر و با تجربه. در مقام پدری و همسری، مهربان و دوست داشتنی بود. اندیشمندی پر تلاش بود و دلسوز و متعهد!

پیگیر تاسیس رشته ی ادبیات کودک و نوجوان بود. امیدوارم همکارانم در دانشگاه، مقدمه سازی های او را به ثمر برسانند و این خواسته اش را محقق سازند. هر گاه که به او دسترسی داشتم، برای سخنرانی هایم از ایده هایش الهام می گرفتم. تاریخ معاصر ایران را خوب می شناخت و تحلیل های فرهنگی و سیاسی اش همیشه برخواسته از پشتوانه ی دینی و تاریخی قوی بود.

      من، برادری را که از سال1354 به مدت 31 سال، در طول مبارزات پیش از انقلاب تا آخرین روزهای حیات این جهانی اش با او بوده ام، از دست دادم و اذعان می کنم که یگانه ای را از دست داده ایم و چه زود!

ازهمین سخنان اخیرشان، به مناسبت عاشورای حسینی که در فرصتی اندک و بالبداهه ایراد شد، می توان فهمید که او در چه سطح بالایی می اندیشیده است. شعر مولوی را که خواند، به من گفت برای تشییع جنازه ام مناسب است!

به روز مرگ ، چو تابوت من روان باشد

گمان مبر که مرا، درد این جهان باشد

جنازه ام   چو ببینی   ،  مگو فراق ، فراق

مرا  وصال  ملاقات ، آن  زمان   باشد

مرا به گور سپاری   ،  مگو دریغ ، دریغ

بدام دیو  درافتیم ، دریغ ،   آن باشد

تو را غروب  نماید  ،    ولی شروق    بُوَد

لَحد چوحبس نماید ، خلاص جان باشد

کمتر کسی را چون او دیده ام که به عنوان تعقیبات نمازش "انا لله و انا الیه راجعون" بگوید و اگر می خواستی، می توانست دو ساعت آن را برایت تفسیر کند.

خدایش رحمت کند و برعلو درجاتش بیفزاید.      23/11/1385

دکتر سید ابوالفضل حسینی - سبزوار...
ما را در سایت دکتر سید ابوالفضل حسینی - سبزوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hosseinisabzevaro بازدید : 227 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:17