انقلاب و اصلاحات سخنرانی دکتر سید ابوالفضل حسینی دانشگاه نیشابور – ۱۲/12/1397

ساخت وبلاگ


انقلاب و اصلاحات
سخنرانی دکتر سید ابوالفضل حسینی
دانشگاه نیشابور – 1397/12/12
این سخنرانی به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نیشابور به مناسبت چهلمین سال انقلاب اسلامی در آمفی تئاتر دانشگاه بر گزار شد. به دلیل سوابق نه چندان زیاد انجمن و محدودیت های موجود سعی شده است تا نگاهی کلی و متناسب با شرایط ذهنی و عینی مخاطبان و محیط ارائه شود. 

فایل pdf مطلب را در آدرس زیر دریافت نمایید

http://mail.hsu.ac.ir/service/home/~/?auth=co&loc=en_US&id=10670&part=2

                                                 

                     
بسم الله الرحمن الرحیم
پیشگفتار:

 امشب برای من قطعا شبی به یاد ماندنی و افتخار آمیز خواهد بود. بنده با نیشابور بیگانه نیستم، بلکه به گونه ای می شود گفت که شهر دوم من است. زندگی دخترم در نیشابور است. دامادم استاد دانشگاه آزاد نیشابور است. به دوست قدیمی، عزیز و ارجمندم جناب آقای دکتر صادقی سمرجانی ( ریاست محترم دانشگاه نیشابور) می گفتم که گاهی به نوه ام می گویم که این زمین کنار منزلتان را برای من بخرید تا بیایم این جا در کنار شما خانه ای بسازیم و برای دوران بازنشستگی پیش شما باشیم و هر روزه با هم بازی کنیم.
 نیشابور و سبزوار از نظر من دو شهرند که نماینده ی تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران زمین اند. باید تلاش کنیم تا این سرزمین که  پرورش دهنده ی شخصیت های بزرگی بوده،  باز هم زمینه ی رشد چنان  شخصیت هایی بوجود آید. هم در سبزوار و هم در نیشابور چنین انسان هایی وجود دارند، ولی شرایط به گونه ای است که بسیاری از استعداد ها نمی توانند خودشان را بروز بدهند. از انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نیشابور تقدیر و تشکر می کنم که این زمینه را بوجود آوردند.
چند روزی از بهمن انقلاب گذشته است و من فکر کردم که باید  چند مطلب را برای شما بگویم. در عین حال من اعلام آمادگی می کنم که در جلسات دیگری به صورت کلاس از آن چه اندوخته ام در اختیار شما قرار دهم. امیدوارم از این سالن بسیار خوب هم که به همت جناب دکتر صادقی و مسؤولان دانشگاه ساخته شده، به بهترین نحو استفاده کنید. حیف است که اوقات و امکانات هدر برود. یکی از پیشنهاد های من این است هفته ای یکی- دو تا فیلم در اینجا به نمایش دربیاید و به نقد و بررسی آن بپردازید. فیلم هایی که ارزش هنری و محتوایی دارند. خوشبختانه شنیدم که تشکل های دیگر هم جلسات و برنامه هایی داشته و اجرا کرده اند. برگزاری این جلسه را هم از سوی انجمن اسلامی تقریبا نوپا را به فال نیک می گیرم. مجموعه ی این فعالیت ها را به عنوان نمادی از شرح صدر و تحمل عقاید، نظرات و سلیقه های متفاوت به شمارمی آوریم. اخیراً رهبری هم گفتند که ما انقلاب نکردیم که فقط خودمان حق حرف زدن داشته باشیم. در پیش از انقلاب امام خمینی در نوفل لوشاتو گفتند که در جمهوری اسلامی ایران، مارکسیست ها هم در بیان عقاید خود آزادند و حتی شهید مطهری گفتند که در دانشگاه، کرسی تدریس مارکسیسم، توسط کسانی که واقعاً معتقد به آن باشند، وجود داشته باشد. بنا بر این "گفت و گو" نیاز ماست و من بسیار متأسفم که این مسیر را خیلی کُند حرکت کرده ایم. ما باید "گفت و گو" را یاد بگیریم و با این روند کُند، شاید دویست سال طول بکشد که ما به جایگاه قابل قبولی برسیم. اگر این فرآیند را آگاهانه مدیریت کنیم می توانیم این مدت را کم کنیم. دانشگاه ها می توانند این زمینه را فراهم کنند، نظیر همین کاری که شما کردید. قبل از من کس دیگری با دیدگاه متفاوت سخن گفته است، اکنون نظرات مرا می شنوید، جلسات "گفت و گو" می گذارید و شما هم تحمل خود را بالا می برید. من در سبزوار به یک جلسه ی هفتگی که نظر متفاوت و مخالف من هم گفته می شود، می روم تا تمرین تحمل بکنم. البته که دانشگاه، باشگاه سیاسی نیست. مدیریت دانشگاه می تواند امکانات را در اختیار تشکل های دارای مجوز بگذارد و خود بی طرف عمل کند. ( نمی گویم بی طرف باشد زیرا هیچ کس در اندیشه، بی طرف نیست، بلکه در عمل بی طرفانه عمل کند) تا روزی برسد که ما، در نیشابور ببینیم که دو سه حزب بزرگ، دفاتری دارند و اگر بخواهند از این سالن استفاده کنند، دانشگاه از آن ها طبق مقرراتی که دارد، پول بگیرد. ما باید به سمت ایجاد احزاب بزرگ برویم.

 
تجربیات یکی از نسل انقلاب:
اندکی از خودم برای شما بگویم: من دانشجوی ورودی سال 1354 دانشگاه فردوسی مشهد هستم. یک سال قبل از انقلاب دانشگاه تعطیل شد و سه سال هم بعد از انقلاب، به نام انقلاب فرهنگی تعطیل شد. من 30 واحد درسی هم برای دبیری گذراندم. جمعا با 166 واحد درسی دوره ی لیسانس من 9 سال طول کشید. قبل از پیروزی انقلاب، در برنامه ریزی امور انقلاب و پس از انقلاب در نهاد های انقلابی و آموزش و پرورش و محیط هایی که بوده ام، نقش جدی داشته ام. تجربیات زیادی اندوخته ام. قبل از انقلاب افرادی مثل من کتاب های شریعتی را قورت می دادیم و جزء وجود ما می شد، نه این که سرسری بخوانیم. مخفیانه کتابی بدست می آوردیم، می خواندیم و به کسی دیگر می دادیم تا بخواند. در ساعتی مشخص قرار می شد که برای خرید نوار های کاست شریعتی در یک پارک و در نقطه ای معین نوار ها را از داخل کارتن بردارند و به ازاء هر نوار یک ساعته 10 تومان و نوار یک و نیم ساعته 15 تومان داخل جعبه پول بگذارند و سریعا از منطقه خارج شوند! این نوار ها را گوش می کردیم و تکثیر می کردیم و به دیگران می رساندیم.
من در یک خانواده ی روحانی رشد کرده ام. پدرم روحانی ساده ی غیر سیاسی بوده است و من مطالعات دینی ام نسبتا خوب بود. بعد از آشنا شدن با آثار شریعتی، این دانسته های قبلی، جهت گرفت و من با دیدگاه جدیدی آشنا می شدم. آثار شهید مطری، امام خمینی، متفکران و نواندیشان دینی را خوب خوانده ام. با این حال تحصیلات من لیسانس زیست شناسی از دانشگاه فردوسی مشهد، فوق لیسانس ژنتیک از دانشگاه تربیت مدرس و دکترای میکروب شناسی پزشکی از دانشگاه تربیت مدرس بوده است. بنیانگذار رشته زیست شناسی در دانشگاه حکیم سبزواری بوده ام. مطالعات دینی، فرهنگی، هنری، سیاسی و اجتماعی و قرآن پژوهی نسبتا خوبی داشته ام. در این زمینه ها می توانم موثر باشم و چیزی ارائه کنم. اگر قرار باشد که بحثی راجع به نو اندیشی دینی داشته باشید، می توانم در خدمتتان باشم، مثلا در طول یک ترم سیر نواندیشی دینی را بیان کنم. و یا در زمینه ی قرآن پژوهی نیز جلساتی داشته باشیم. این ها همه برای دل خودم بوده و برای ارتزاقم نبوده است. من میکروب شناسی و ژنتیک و ویروس شناسی و... تدریس کرده و می کنم و اگر از انقلاب و دین و اخلاق و... صحبت می کنم، اولا برای دل خودم است و بعد برای دیگران و اگر خدا پذیرفت که برای خدا هم هست. (رابطه ی بین خود، خدا و خلق می توانند با یکدیگر هماهنگ باشند و منافات نداشته باشند).


بانوی نمونه ی ایرانی
دو هفته ی پیش خانم فاطمه ( پوران ) شریعت رضوی، همسر مرحوم دکتر علی شریعتی درگذشت. چرا این موضوع در این جا مطرح می کنم؟ اولا این بانو اصالتاً نیشابوری است. در چند سال اخیر دو بار به نیشابور آمدند. از بستگانشان در این شهر هستند.  در سفر قبلی همراه دخترش خانم دکتر سوسن شریعتی آمده بود و در آخرین سفر که همراه دکتر احسان شریعتی  در آمفی تئاتر سیمرغ سخنرانی داشت. ابراز احساسات مردم برای ایشان جالب توجه بود. این بانو با کسی ازدواج کرد که می دانست یک زندگی معمولی و مرفه و بی دردسر نخواهد داشت. یکی از برادرانش در سال 1320 در زمان جنگ دوم جهانی در مرز به شهادت رسیده بود. برادر دیگرش مهدی شریعت رضوی، یکی از سه شهید روز 16 آذر 1332 در دانشگاه تهران است که این روز  به دلیل حرکت دانشجویان در مقابله با عاملان کودتای آمریکایی و شهادت سه ، به نام "روز دانشجو" نامیده شد. ازدواج این بانو پس از این حوادث و با این ویژگی  با علی شریعتی – که همکلاسی اش در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد بود -، صورت گرفت. او همپای دکتر شریعتی در دانشگاه سوربن فرانسه دکترای ادبیات تطبیقی گرفت. او در آموزش و پرورش ماند  و در امور خیریه، فعال بود. شریعتی در مدیریت زندگی شخصی اش نمی توانست کاملا موفق باشد، زیرا تیپ شخصیتی  و زمانه ی او، سفر، زندان، مطالعه، سخنرانی و نوشتن و ارتباطات ، مشغله هایی بودند که  با آن ها نمی شد انتظار یک زندگی آرام و معمولی از او داشت. بنا براین مدیرت اصلی برعهده ی این بانو بود. پس از درگذشت شریعتی هم ایشان محور کار تنظیم و نشر آثار شریعتی بود. شریعتی در نامه ای نوشت که "پوران عزیزم! تو با از دست دادن من هیچ چیز را از دست نمی دهی! چون من نه شوهر خوبی برای تو بودم و نه پدر خوبی برای فرزندانم!". آری این بانو چهار فرزند بدون پدر را به عالی ترین مدارج علمی رسانده است. پس هم زندگی مشترکشان با شریعتی را اداره کرده و هم فرزندان را خوب تربیت کرده است و نیز آثار شریعتی را تنظیم و عرضه کرده است. این بانو قبل و بعد از انقلاب، دچار فشار ها  و آسیب هایی شد. گاه به امثال ما که اطمینان داشت گلایه هایی می کرد و از زبانش آثاری از فشار چند دهه شنیده می شد. من در هفته نامه ی ستاره شرق سبزوار ( 20 بهمن 1397 )، مواردی را متذکر شده ام.

 


انقلاب و اصلاحات
  در سال 1357 انقلاب شد. پس از انقلاب و امروز قرار نیست که دوباره انقلاب بکنیم. قبل از من دوستی مطلبی گفتند که بر آن تفسیری می گذارم و آن، این که آن آرمان ها را در شرایط امروز، دیگر با روش انقلابی نمی توان پیش برد. منظورم از روشهای انقلابی، تخریب و ویران کردن یک سیستم بود، که انجام گرفت. اما پیگیری آرمان های انقلاب، در روزگار استقرار نظامِ پس از آن، باید با روش های اصلاح طلبانه باشد. اگر ادعا می کنیم که اصلاح طلبیم، یعنی: دیگر برای تحقق اهداف و آرمان هایمان دست به "انقلاب"ی دیگر نمی زنیم. چون هزینه یک انقلاب برای جامعه بسیار زیاد است. در انقلاب، برخی با شعار های تند به مصادر و مقامات بالا می رسند که شایسته آن نیستند. در انقلاب ها، تخریب، اتهام و زدن و بستن و زندانی کردن، گریزناپذیر می نماید! امروز، عاقلان جهان به دنبال انقلاب کردن نیستند، چون آن را شیوه ای پرهزینه برای جامعه می دانند.  "کودتا" هم نمی کنیم. روش کودتا، تغییرات در رأس قدرت کشور است، بدون حضور مردم. بواسطه ی قدرت نظامی و با بند و بست زر و زور و تزویر  و یا حتی دخالت خارجی در بالا تغییر صورت می گیرد، اما درمتن مردم خبری نیست و متاسفانه باز امتداد همان استبداد. "محافظه کار" هم نیستیم. همان که به عنوان راستگرایی و محافظه کاری مطرح است. در دهه ی گذشته در کشور ما سیاستمدارانی روی کار بودند که وضع مدیریت خود را برترین می دانستند و مدعی بودند که همه ی جهان بیایند از ما الگوی مدیریت را بیاموزند. محافظه کاری یعنی راضی بودن به وضع موجود! واین درست نیست. اگر ما دارای بهترین مدیریت سیاسی- اجتماعی بودیم، به این وضعیت اقتصادی کنونی دچار نمی شدیم! روند تورم را نگاه کنید. بخشی از آن به سیستم برمی گردد و تقصیر این یا آن رئیس جمهور هم نیست، چون ظاهرا با این روند چهل ساله ی پس از انقلاب، قرار نیست هیچ رئیس جمهوری عاقبت بخیر شود! از همه سنخش را هم داشتیم. پس عیب کار کجاست؟ عیب در ساختار هاست و در قانون اساسی و ساختار های حکومتی و اجتماعی که داریم. اصلاح باید در ساختار ها صورت گیرد. ما نباید خیال کنیم که وضع ما بهترین وضع ممکن است و جهانیان  بیایند ما را الگوی خود قرار دهند! در اقتصاد، سیاست، قوه قضائیه و پارلمان و...! نه. چنین چیزی نیست. متأسفانه طی سال های متمادی که سازمان شفافیت بین المللی وضع کشورها را اعلام می کند، کشور ما در آخرهای جدول قرار دارد! متاسفانه فساد در کشور ما در نهاد ها رخنه کرده است و اصطلاحا نهادینه شده است. آیا باز هم خود را فریب بدهیم؟! مصوبات همین امروز مجلس را نگاه بکنید، دولت می گوید نمی توانیم آن چه را شما تصویب کردید، تامین مالی بکنیم. ( عوامزدگی و روزمرگی سیاستمداران را به مسیر اشتباهی کشانده است!) دولت محاسبه می کند که با کسری بودجه ای تا حدود 50 درصد مواجه خواهد شد. ناچار برای برآورده شدنِ عددی هزینه ها اقدام به چاپ اسکناس بدون پشتوانه کند و نتیجه اش افزایش حجم نقدینگی و افزایش سریعتر نرخ تورم خواهد بود.  این نمونه ای از معایب ساختاری است که باید اصلاح شود."اصلاح طلبی" در برابر این انواع از راه حل ها مطرح است. اصلاحات به شیوه های قانونی  و اخلاقی پایبند است.
تنوع اندیشه ها و اختلاف سلیقه ها در جامعه ی پویا:
 من اگر در این جا به عنوان یک اصلاح طلب صحبت می کنم، تنوع فکری واختلاف سلیقه ها را به رسمیت می شناسم. یکی اصولگراست، یکی می گوید من نه اصولگرا یم و نه اصلاح طلبم، بلکه انقلابی ام! و دیگری اندیشه ای دیگر دارد.  پیامبر عظیم اشان ما فرمود: " اختلاف علماء امتی رحمه" تفاوت دیدگاه هاست که سبب زایش فکر و اندیشه ای جدید می شود. مرحوم دکتر شریعتی می گفت: اگر در کشوری فقط یک نفر سخن می گوید و یک نوع صدا فقط وجود دارد، از دو حال خارج نیست، یا استبداد حاکم است و یا مرگ اندیشه فرا رسیده است! جامعه ی پویا، جامعه ایست که اختلاف فکر و تنوع اندیشه در آن وجود دارد. به قول یکی از اندیشمندان، ما نمی توانیم اختلاف ها را از بین ببریم، باید کاری کنیم که سطح موضوعات مورد اختلاف را بالا تر ببریم. مثلا بجای اختلاف بر سر این که یکی ردیف اول نشسته و دیگری ردیف دوم! بیاییم اختلاف را بر سر نوع فهممان از یک موضوع علمی، دینی، اجتماعی و سیاسی ببریم. ارائه ی تنوع راه حل  مشکلات اجتماعی  و برگزیدن بهترین آن ها، نشانه ی تکامل و پویایی جامعه است. اصولا من اگر انسان باشم و شما نیز انسان باشید، در جاهایی هویت فردی من با شما متفاوت خواهد بود، شخصیت ما متفاوت خواهد بود، و این نعمت و رحمت است. مصداقی از همین شعری که بچه ها می خوانند که " گل همه رنگش خوبه" ! انسان ها مثل تولیدات کارخانه ماشین سازی خاصی نیست که مثلا همه ی آنها یک مدل و یک جور باشند! هر انسانی هویت فردی خاص خود را دارد. من به عنوان کسی که ژنتیک خوانده ام می گویم که "هر انسانی، یک نسخه ی منحصر بفرد است" .   قرآن هم می گوید :" قل کل یعمل علی شاکلته ". این کلمه ی "شاکله"  را در قرآن مترادف " شخصیت" می گیرم. هر کس برمبنای هویت وجودی و شخصیتی اش عمل می کند.
از بهمن انقلاب به سوی بهار شکوفایی:
انقلاب در بهمن واقع شد و بهمن توفنده است! در انقلاب هم  تندی، خشونت، تخریب، و حتی انتقام ممکن است. اما در نظام منبعث از انقلاب نمی توان همان روش ها را تداوم بخشید. برخی از روشنفکران مورد انتقاد قرار می گرفتند که شما فقط انتقاد می کنید! نق می زنید! منفی بافی می کنید! برای خراب کردن بکار می آیید! و از مرحله ی سلبی به مرحله ی ایجابی و ارائه ی راه حل نرسیده اید! امروز که دوران استقرار نظام است، دیگر نمی توان فقط در مرحله ی "لا اله" ماند، باید به "الا الله " هم رسید. باید راه حل ارائه داد و نقدمان هم در راستای ارائه ی طریق باشد.
روش های اصلاح طلبانه:
 ما می گوییم این انقلابی که به لحاظ  کمیت حضور مردم در آن، مردمی ترین انقلاب تاریخ بوده است، آیا  همچنان در راه تحقق آرمان های اساسی خود هست یا نه؟  من آرمان های انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 را در همان شعار اساسی می جویم: "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی". این آرمان ها امروز هم  همچنان مورد توجه اند، اما شیوه های رسیدن به آن ها فرق می کند. روش های رسیدن به آن آرمان ها، الزاما روشهای انقلابی، تند و رادیکال نیستند.  مرحوم مهندس بازرگان زمانی بعد از پیروزی انقلاب می گفت: امام مثل بولدوزر می ماند، خراب می کند و جلو می رود، ولی ما که می خواهیم بسازیم، باید یکدانه یکدانه آجرها را روی هم بگذاریم. همان که به عنوان سیاست گام به گام معروف شد. البته اکثر روحانیون که سابقه ی کار اجرایی نداشتند، نمی توانستند متوجه این نظر بازرگان شوند.  این سالن بزرگ را نگاه کنید. برای تک تک صندلی هایی که شما روی آن ها نشسته اید، کار کرده اند. برای یک یک آن ها جوشکاری، پیچ ومهره، دوختن پارچه و.... انجام گرفته است. برای تک تک آن ها هزینه ی مالی، نیروی کاری و مدیریتی شده است و.... اما برای خراب کردن و زیر و رو کردن( که ترجمه ی انقلاب است)، یک بمب کافی است! تفاوت این گونه است. بنا براین اصلاحات فرآیندی طولانی مدت است. مثلا برای رسیدن به دموکراسی که از دل صندوق های رای درآید، نباید عجله داشته باشیم. در این چهل ساله ی بعد از انقلاب هم خطا های زیادی صورت گرفته است، خیلی ظلم ها شده ، خیلی انسان های فرهیخته ی درجه یک و دو و سه حذف شده اند. نظارت استصوابی، کارنامه ی قابل قبولی – حد اقل برای من- ندارد، اما ما صندوق رای را برای تحقق حقوق مردم حفظ کنیم، حتی اگر ده بار شکست بخوریم! این راه دموکراسی است، ولی دموکراسی فقط این نیست. آن چه را که غالبا ما روشنفکران ایرانی نمی دانیم، این است که  از انتخابات دموکراتیک، فقط انتخاب مسؤولان را می فهمیم. دانشمندان می گویند که دموکراسی فقط  بر کرسی نشاندن مسؤولان نیست، بلکه راه به پایین کشیدن آن ها هم هست! راه عزل کردن هم هست! با رأی دان با رفراندوم و با استیضاح توسط نمایندگان مردم. و این حق مردم است.
مشروعیت سیاسی:
 در این جا نکته ای راهم که ظاهرا با مباحث کلامی برخورد دارد، مطرح کنم. مشروعیتی که برای نظام های سیاسی در جهان مطرح می شود، چیست؟ مشروعیت، به زبان حقوق سیاسی تعریف خاصی دارد. همین مشروعیت را از صندوق رای و نظر اکثریت مردم بدست می آورند. ما که نمی دانیم نظر خداوند برای ریاست دانشگاه کیست: آقای دکتر صادقی یا بنده و یا کسی دیگر! کسی علم غیب نمی داند. در قرآن به پیامبر هم گفته شده که باید به مردم بگویی که من علم غیب نمی دانم!( قل انی لا اعلم الغیب). نکته ای دیگر این که خداوند مسؤولیت سرنوشت هیچ جامعه ای را به عهده نگرفته است. ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم) . (تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم) امت های گذشته مسؤول اعمال خودشانند و شما مسؤول اعمال خودتان. شما مسؤول آن چیزی هستید که امروز انجام می دهید. چقدر خوشحال شدم که عضو محترم انجمن اسلامی دانشجویان که در باره ی نقد بی تفاوتی سخن می گفت. آری "هرچه کنی، به خود کنی   گرهمه خوب و بد کنی". از پیامبر  بزرگمان هم در نهج الفصاحه این حدیث هست که "کما تکونوا یولی علیکم" ( هرگونه که باشید بر شما حکومت می شود) . همان که ما در زبان عامیانه به عنوان ضرب المثل داریم که " خلایق، هرچه لایق". چه کسی را می خواهید مذمت بکنید که وضع ما در اقتصاد ، سیاست و... این چنین شده است؟! خودمان کردیم!


آرمان های انقلاب و روش های اصلاح طلبانه
ما به "استقلال" در برابر استعمار معتقدیم. به "آزادی" در برابر استبداد معتقدیم. به "جمهوریت" در برابر رژیم های مادام العمری و حکومت های اشرافی خانوادگی معتقدیم تا تداول قدرت بر اساس قانون اساسی در نسل ها وجود داشته باشد. قرار نبوده است کسانی که در اوایل انقلاب می بایست بازنشسته می شدند، هنوز همچنان در رأس برخی پست های مهم باشند. این که تداول قدرت نیست. (تلک الایام نداولها بین الناس) باید روزگار که می گردد، افراد در قدرت نیز نو شوند. جمهوریت برای این است که زمان حکومت، محدود باشد. اما برای کلمه ی " اسلامی" در عبارت "جمهوری اسلامی" توضیحی لازم است. هم اکنون حد اقل چهار جمهوری اسلامی در جهان هست قبل از ما کشور پاکستان عنوان جمهوری اسلامی پاکستان داشته است. بعد از انقلاب ایران هم افغانستان و یک کشور دیگر! همه جمهوری و اسلامی اند. کدام اسلام؟! اسلام در مرحله ی عمل اجتماعی، سیاسی، قضایی و حکومتی باید ترجمه بشود به عدالت. هم قرآن این را می گوید، هم سنت معصومین ما این را بیان می کند. قرآن می گوید اگر قرار است که حکومت و قضاوت کنید باید براساس عدالت باشد ( فاذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل). به پیامبر هم دستور داده شده است تا به مردم بگوید که مأمور اجرای عدالت است. ( قل انی امرت لاعدل بینکم) تا اگر پیامبر را هم بخواهند نقد کنند بر اساس عدل باشد. پیامبر باید ضابطه ی رفتارش را مشخص کند، تا در ترازوی عدالت بتوان ارزیابی کرد.  پیامبر این را به اطلاع عموم رساند. امام علی نیز مبنای حکومتش را عدالت قرار داد.  خلیفه دوم عمر نیز در مقابل جمعیت گفت که اگر از راه راست منحرف شدم به من تذکر بدهید  و یکی از میان جمعیت شمشیر بالا برد و خطاب به خلیفه ی مقتدر علنا گفت: اگر کج بروی با همین شمشیر کج، راستت می کنیم! "العدل اساس الملک". نهج البلاغه ی علی  پر است از تأکید ها بر عدالت. پس وقتی می گوییم جمهوری اسلامی ، یعنی جمهوری یی که قوانین آن و روابط موجود در آن بر اساس عدالت باشد. قوانین و روابط عادلانه را نیز بر اساس "حق" تعریف می کنیم.
 جمهوری اسلامی در ایران نسبتاً جدید است ویژگی های خاص خود را دارد که من نمی رسم به آن ها بپردازم. فرقی بین انقلاب و نظام قائل باشید. وقتی از انقلاب صحبت می کنیم همان چیزی را مورد توجه قرار می دهیم که چهل سال پیش اتفاق افتاده است، اما وقتی از نظام صحبت می شود، مراد همین سیستمی است که در ایران کنونی حاکم است. کسی که چهل سال پیش انقلاب کرده است، امروز باید در اصلاح سیستم و نظام  بکوشد و آرمان های دیروز خود را با روش هایی متناسب شرایط امروز محقق کند.
راه تحقق آن آرمان ها قانونگرایی است. متاسفم که به شما می گویم که فرهنگ بسیاری از مردم و حتی روحانیت ما، قانونگریزی بوده است. چون حاکمان قوانین را معمولاً برای حفظ منافع خودشان می ساخته اند، مردم تن به قانون نمی داده اند. اکنون نیز ممکن است یکی چراغ قرمز را رد کند و به ریش پلیس هم بخندد و این را برای خود افتخار هم بداند! هم اکنون هم هنوز بسیاری از خلاف قانون ها برای همان زمینه ی فرهنگی است.
 در سال 1376 آقای خاتمی که در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد، شعار اصلاح طلبی نداد، بلکه شعارش "قانونگرایی" بود! و این شعار برای مردم، گویی حرف تازه ای بود و گویا سخن از قانونگرایی یک انقلاب است! که مردم خواهان آن بودند.
 اصلاح طلبی معتقد به "گفت و گو" است. تا با آن یکدیگر را قانع کنیم، نه از میدان بدر بردن یکدیگر و نه چماق بر سر یکدیگر کوبیدن!
 در اصلاح طلبی مبنا "عدالتخواهی" است. مبنا قانون عادلانه است و ما دانشگاهیان باید عدالت را تعریف بکنیم. مصادیق عدالت را بعضی از گذشتگان ما اشتباه می فهمیده اند. شاید حدود پانصد سال قبل بسیاری از اندیشمندان ما هم می گفتند که فرزند ذکور شاه باید جانشین شاه بشود، چون " العدل، وضع الشیئ فی موضعه" عدالت قرار دادن هر چیزی در جایگاه خودش است.  شاه شدن پسر شاه، عین عدالت بود، حتی اگر فردی پخمه ی نکره ای( کودن ناکارمد) باشد. اواخر قاجاریان، اواخر صفویان  و... را نگاه بکنید که چه افراد بی لیاقتی بر ما حکومت می کردند. چون موروثی بودن حکومت را عین عدالت می دانستند، و حال آن که عدالت نبود. پس ای کسانی که هنوز در گذشته زندگی می کنید، به ما اجازه بدهید که در تعریف شما از عدالت و نیز در مصادیق آن ها تشکیک کنیم.
"آزادی خواهی" ، یکی از شاخصه های اصلی اصلاح طلبی است. آقای خاتمی رئیس جمهور اسبق که به عنوان یکی از اصلاح طلبان شناخته می شود، می گفت باید کاری کنیم که معاند را به مخالف قانونی  و مخالف را به موافق تبدیل کنیم. شعار او هم این بود که " زنده باد مخالف من". این یعنی که هر روزه بخواهیم جذب حد اکثری – به قول رهبری - داشته باشیم . جذب حد اکثری به این است که به دیگران هم اجازه ی حضور و ابراز وجود  داده شود.
 و از همه مهمتر این که خودم در طول این چهل و سه گذشته ( از سای 1354 که دانشجو شده ام تا کنون) هیچ گاه "اخلاق" را فدای سیاست بازی نکرده ام و ان شاء الله نخواهم کرد. برای رسیدن به پست و مقام، هیچ کاری که مخالف عدالت باشد، انجام نداده ام، تا چه رسد به اخلاق ( که از بعد فردی فراتر از قانون عادلانه است) و اگر سمت هایی داشته ام در درون دانشگاه بوده است.
بعد از  دوران اوایل انقلاب، در در دو دهه ی اخیر مسؤول ستاد انتخاباتی سید محمد خاتمی  در سبزوار بزرگ بوده ام( 1376 و 1380) مسؤول ستاد انتخباتی دکر مصطفی معین بوده ام ( 1384) ، مسؤول ستاد انتخاباتی مهندس میر حسین موسوی بوده ام  ودر دوره ی اخیر هم مسؤول ستاد انتخاباتی دکتر حسن روحانی بودم. خود بنده را هم رد صلاحیت کرده اند ولی برای رأی دادن مردم تلاش کرده ام. به برخی از مقامات امنیتی هم گفته ام نقشی که من در کشاندن مردم  سبزوار به پای صندوق داشته ام، قطعاً بی نظیر است. این کار را برای خودم نکرده ام ولی ما باید روش های اصلاح طلبانه و دموکراتیک را یاد بگیریم. دموکراسی راه دراز و پر پیج و خمی دارد و تا فرهنگ آن را نداشته باشیم به راحتی و مفت در اختیار ما قرار نمی دهند. حق گرفتنی است ، نه دادنی!


چند توصیه به دانشجویان عزیز هم دارم:

رشته ی تحصیلی را که انتخاب کرده اید با علاقه ادامه دهید. درس را جدی بگیرید و شوخی ندانید و اگر  در همان ترم اول و دوم  متوجه شدید که در انتخاب اشتباه کرده اید، مشورت کنید و به رشته ی مورد علاقه تان بپردازید و با جدیت  و انگیزه ای بیش از پیش درس بخوانید.  ورزش  و تحرک را  هم جدی بگیرید . من در این زمینه کوتاهی کردم و سزایش را هم چشیدم. در سال 1384 بعد از رو ی کار آمدن احمدی نژاد، سکته قلبی کردم  و عمل جراحی قلب باز کردم. البته همه اش تقصیر احمدی نژاد نبود! من خود در "تغذیه، تحرک و تنش" ، مقصر بودم.  هنر را  هم در کنار درس جدی بگیرید. علاوه بر رشته ی اصلی تان در زمینه ای دیگری که احساس می کنید نیاز به آگاهی دارید، چند کتاب جدی بخوانید. عمیق تر از اطلاعات ساندویچی و سطحی!
 

 

دکتر سید ابوالفضل حسینی - سبزوار...
ما را در سایت دکتر سید ابوالفضل حسینی - سبزوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hosseinisabzevaro بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 4:48